وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

بسم رب الشهداء و الصدیقین
وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

بسم رب الشهداء و الصدیقین

خدا را فراموش نکنید

از همسر و فرزندانم که نتوانستم بیش از این وسیله آسایششان را فراهم نمایم، طلب بخشش می کنم. از خواهران و برادرانم حلالیت می طلبم. alt

بسمه تعالی
امید وارم که خداوند گناهانم را مورد بخشش قرار دهد.
از کلیه کسانی که به طریقی دینی به آنها دارم طلب مغفرت می کنم، خواهش می کنم مرا ببخشید تا خدای مهربان هم شما را ببخشد.
کسانی که به من دینی دارند، همه آنها را می بخشم، امید که خدای قادر متعال همه آنها را بیامرزد. از پدر و مادر عزیزم حلالیت می طلبم و همسر و فرزندانم را به شما می سپارم، امید که آنا ن را در جهت دین مبین اسلام به رهبری امام تشویق کنید.
از همسر و فرزندانم که نتوانستم بیش از این وسیله آسایششان را فراهم نمایم، طلب بخشش می کنم. از خواهران و برادرانم حلالیت می طلبم.
توصیه من به شما عزیزان این است که خدا را فراموش نکنید. سید مجتبی هاشمی

به فرزندانتان بیاموزید که راه ما راه امام حسین (ع)‌ است

شهید "سید علی‌رضا جوزی" دانش‌آموز 15 ساله بود که همراه 4 رزمنده که آنها هم از سلاله پاک رسول‌ خدا بودند، در روز عید قربان سال 67 به فیض شهادت نائل شد؛ وی در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: به فرزاندان‌تان یاد بدهید و بگویید که راه ما راه حق و راه حسین شهید (ع) است.alt




شهید "سید علی‌رضا جوزی" دانش‌آموز 15 ساله تهرانی‌ بود که در بسیج مسجد شاه‌آبادی فعالیت می‌کرد و در همان مسجد به عضویت گروه «مقاومت کمیل» درآمد. سید علی‌رضا همیشه در انجام کارهای فرهنگی، نصب اعلامیه و تشییع شهدا پیش قدم بود. دوازده بود که برادر بزرگش به شهادت رسید و او در همان ایام به همراه برادر دیگرش به صف مجاهدان اسلام پیوست و در جبهه‌های غرب حضور یافت.

سحرگاه اول مهرماه سال 1367 "سید علی‌رضا" به همراه 22 رزمنده دیگر در سه راه کوشک واقع در جاده اهواز -خرمشهر در کمین دشمن محاصره شدند. با اصابت گلوله به اتومبیل آنها، "سید علی‌رضا" به همراه با 4 رزمنده دیگر که آنها از سلاله پاک رسول‌الله و فرزندان خلف حضرت زهرا (س) بودند به فیض عظیم شهادت نائل آمدند. آن روز عید قربان بود... . آنچه در ادامه می‌آید وصیت‌نامه شهید "سید علی‌رضا جوزی" است که حدوداً 3 ماه قبل از شهادتش نگاشته شده است.

*بدانید، هیچ قطره‌ای از خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست

"هنگامی که شیپور جنگ به صدا درمی‌آید مردها از نامردها تشخیص داده می‌شوند. پس ای شیپورچی بنواز! (شهید چمران)" / "ولا تقولو لمن یقتل فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء ولکن لاتشعرون"؛ سلام بر مهدی یگانه منجی عالم بشریت و سلام بر رهبر کبیر انقلاب و سلام به تمام رزمندگان اسلام.

ای عزیزان بدانید که هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست. و من می‌خواهم با نثار این قطره خون به معشوقم برسم. به معشوقی که سال‌هاست در انتظار دیدن اویم. به معشوقی که به انسان هستی داد و آنان را خلق کرد.

*مرگ دست خداست، پس از جبهه رفتن فرزندانتان ممانعت نکنید

برادرانم، بدانید که شهادت در راه خدا بالاترین درجه است و همین‌طور بالاترین و بزرگ‌ترین آرزوی من. برادران و خواهران بدانید که مرگ انسان دست خداست و تا خداوند متعال اراده نکند، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. پس از جبهه رفتن و جهاد رفتن فرزندان‌تان جلوگیری نکنید.

*آیا سکوت ما مقابل دشمن بوی انسانیت می‌دهد؟

انسان روزی به دنیای فانی می‌آید و روزی به دنیای آخرت می‌رود و مرگ هم برای همه است، پس چه بهتر که مرگ در راه خداوند در سنگر عشق باشد. در سنگری که هزاران نفر از عزیزان همانند پروانه به دور شمع سوختند و با سوختن آنها هزاران نفر دیگر روشن شدند.

ای برادران آیا می‌توانید ببینید که دشمن به وطن ما و به خانه ما تجاوز کند و جان هزاران نفر از زن و کودک و پیر و جوان را بگیرد و هر غلطی که می‌خواهد بکند و ما آرام بنشینیم؟ آیا واقعاً سکوت ما بوی انسانیت می‌دهد؟ نگذارید با زرق و برق دنیا انس بگیرید و طوری شود که به درجه حیوانیت برسید و شاید از حیوان هم پست‌ و پست‌تر!

*گول چند صباح زندگی را نخورید

گول این دنیا را که چند صبایی بیشتر نیست، نخورید. آیا هیچ فکر کرده‌اید که چرا خداوند انسان را آفرید و چرا یکی را زیبا و یکی را بدقیافه و زشت آفرید و چرا یکی را عاقل و دیگری را نادان، یکی را فقیر و دیگری را سرمایه‌دار آفرید؟ به والله تمام اینها آزمایش از طرف خدا بیش نیست. پس سعی کنید که از این آزمایش‌های الهی سرفراز بیرون آیید.

*خواهرانم، فرزندانتان را چنان تربیت کنید که راه ما را، یعنی راه حق و حسین(ع) را ادامه دهند

و اما شما ای خواهرانم، حجاب برترین زینت برای شماست و سعی کنید که این زینت الهی و خدادادی را حفظ کنید تا پیش حضرت فاطمه‌الزهرا(س) روسفید باشید. غیبت و بدگویی را کنار بگذارید و فرزاندان‌تان را چنان تربیت کنید که بتوانند راه ما را ادامه دهند به آنها یاد بدهید و بگویید که راه ما راه حق و راه حسین شهید (ع) است. راهی که پس از گذشت 1400 سال دوباره زنده و جان گرفت و حال می‌بینید که زنده شدن او چگونه بدن شرق و غرب را به لرزه درآورده و چگونه پوزه آنان را به خاک مذلت و رسوایی کشیده (است).

*مادرم، با یاد تو جان می‌دهم!

و اما مادرم، ای که وقتی نامت را به زبان می‌آورم تمام وجودم به یاد تو می‌افتد، بدان که من در آخرین لحظات زندگی‌ام به یاد تو هستم. بدان که با یاد تو جان می‌دهم. مادرم مبادا در مقابل دشمنان‌مان گریه کنی که گریه کردن تو در مقابل آنان فشردن قلب من است. مادرم همیشه به یاد تو بودم و همیشه خواهم بود.

*مادرم، مرگ شروع زندگانی من است

روزی که می‌خواستم برای اولین‌بار به جبهه بروم شجاعت تو را دیدم. بدان که در آخرت روسیاه نیستی. حال که این وصیت‌نامه را می‌نویسم چند روزی دیگر به شروع عمرم نرسیده (نمانده). بدان مرگ من تازه شروع زندگانی من است و این آخرین لحظات چقدر برایم شیرین است.

*پدرم، بر دستان پینه زده‌ات بوسه!

و اما پدرم، بر دستان پینه‌زده‌ات بوسه! به تمام دوستان و آشنایان تبریک بگو و بگو که جان او هدیه‌ای بیش برای رهبر و خداوند متعال نیست و برای همین بود که سید به جهاد رفت و جان خود را نثار کرد. و اما برادرم محمد، معلم عزیزم تا زمانی که جان در بدن دارم به یاد تو هستم. به یاد تو و به یاد درسهایت اگر نبود...؟

*برادرزاده‌هایم، پدر شما آن سید حسینی است که رهبر تمام عالم است

و اما برادرزاده‌های عزیزم، امید و هادی جان، هیچگاه احساس نکنید که پدرتان را از دست داده‌اید. بدانید که هرگاه این احساس را کردید شکست بزرگی خوردید. پدر شما امام امت است. پدر شما آن سید حسینی است که رهبر تمام عالم است. آن سیدی که تمام عالم را به اسلام دعوت می‌کند.

*معلمان عزیزم مرا حلال کنید


خب عزیزان، دیگر مزاحم اوقات شما نمی‌شوم. مرا حلال کنید. ببخشید، خصوصاً معلمان عزیزم در مدرسه و اما توصیه‌ای که می‌کنم به دوستانم، ای دوستان من، سنگر مدرسه و سنگر جهاد را رها نسازید و تا آخرین قطره خون مبارزه کنید. خب عزیزان، دیگر عرضی ندارم اما اگر احیاناً جنازه‌ای از من باقی ماند آن را در گلزار شهدای امام‌زاده علی‌اکبر دفن کنید.

خدانگهدار والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
سید علی‌رضا جوزی

سرتیپ خلبان سید علیرضا یاسینی/ از آمریکا تا شهادت

یاسینی که همیشه داوطلب پرواز برون مرزی بود در اواخر سال 61 توانسته بود 75 عملیات برون مرزی را با موفقیت کامل به انجام برساند این تعداد فقط ماموریتهای برون مرزی بود وگرنه علیرضا در این مدت تعداد زیادی پرواز جنگی انجام داده بود و به دلیل رشادت و لیاقتهایی که از خود بروز داده بود در بهمن ماه سال 1361 به درجه سرهنگ دومی می رسد...alt



علیرضا جوانی است 18 ساله که رویای پرواز را در سر می گذراند. پس باتوجه به علاقه شدیدی که به خلبانی داشت، در سال 1348 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی می شود و پس از گذراندان دوران مقدماتی پرواز در فرودگاه قلعه مرغی تهران ، به منظور گذراندن دوره تکمیلی خلبانی و پرواز با هواپیماهای پیشرفته شکاری، در تاریخ 21 آبان سال 1349 به آمریکا اعزام شد و  در پایگاه لوریدو در ایالت تگزاس شروع به یادگیری فنون پیشرفته خلبانی نمود در مدت حضور در آمریکا دوره های آموزش پیشرفته خلبانی را ابتدا با پرواز با هواپیمای "تی37" و تی 38 را با موفقیت به پایان رسانید و با اخذ گواهی نامه خلبانی در اواخر سال 1350 به ایران بازگشت .

 


پس از بازگشت به ایران، علیرضا با درجه ستواندومی برای پرواز برروی جنگنده اف 4 انتخاب شد علی رضا از اوایل سال 1351 دوره کابین عقب هواپیمای اف 4 را در پایگاه یکم شکاری آغاز نمود و پس از پایان دوره به همراه تعداد دیگری از خلبانان به پایگاه هوایی شیراز منتقل گردید و پروازهای خود را برروی جنگنده اف 4 آغاز نمود یکسال به همین شکل در شیراز سپری شد و در سال 1352 علی رضا ازدواج نمود. اواخر سال 1352 یاسینی برای یک ماموریت چند ماهه به بندرعباس منتقل گردید با پایان ماموریت و عزیمت به شیراز دیگر زمان آن رسیده بود که یاسینی دوره کابین جلو اف 4 را سپری نماید به همین دلیل در اوایل سال 1353 علی رضا به تهران منتقل شد و بعد از طی دوره کابین جلو اف 4 در بهمن ماه سال 1353 به پایگاه هوایی همدان منتقل گردید و تا سال 1356 در پایگاه همدان خدمت می کرد تا در این سال طی حکمی علی رضا به پایگاه بوشهر منتقل گردید .


جنگ شروع می شود و باسینی در طی یک سال ابتدای جنگ برای اکثر پروازهای برون مرزی داوطلب بود و ماموریت برون مرزی را با موفقیت به انجام رسانیده بود .


یاسینی پله های ترقی را یکی یکی طی می کند به شکلی که در تاریخ 27 مرداد سال 1360 یاسنی به درجه سرگردی مفختر می شود و یک ماه بعد طی حکمی به سمت فرمانده گردان 31 شکاری همدان منصوب و به پایگاه همدان منتقل می گردد و پروازهای جنگی را در این پایگاه از سر می گیرد تا اینکه در تیر ماه سال 1361 مجبور به خروج اضطراری از هواپیما می گردد .

alt


در این زمان یاسینی در یک پروازی ماموریت می یابد در منطقه کردستان گشت هوایی و جلوگیری از نفوذ هواپیماهای دشمن را برعهده گیرد با توجه به اینکه علی رضا ترس فراوانی در دل صدامیان ایجاد کرده بود به محض ورود به منطقه صدامیان برای او دام پهن می کنند به این شکل که هواپیماهای خود را در ارتفاع بالا به سمت مرز روانه می کنند یاسینی بی خبر از نقشه عراقی ها بلافاصله به سمت هواپیماهای دشمن حمله می کند در این زمان دو فروند هواپیمای دشمن از ارتفاع پست با سرعت زیاد و به دور از دید رادار وارد خاک ایران می شوند و با دور زدن هواپیمای یاسینی او را محاصره می کنند نبردی نابرابر بین چهارفروند هواپیمای عراقی و یاسینی در می گیرد که در این نبرد هواپیمای یاسینی هدف قرار می گیرد و یاسینی در شرایطی نامتعادل اقدام به خروج اضطراری از هواپیما می کند که به دلیل خروج در شرایط غیر عادی از ناحیه دست چپ دچار شکستگی می شود هلی کوپتر امداد و نجات نیروی هوایی به منطقه اعزام می شود و درنهایت بعداز چند ساعت تلاش موفق می شود یاسینی را نجات بدهد ولی بزرگ مرد ایرانی دست بردار نبود بی درنگ با بهبودی پروازهای خود را از سر گرفت  .


یاسینی که همیشه داوطلب پرواز برون مرزی بود در اواخر سال 61 توانسته بود 75 عملیات برون مرزی را با موفقیت کامل به انجام برساند این تعداد فقط ماموریتهای برون مرزی بود وگرنه علیرضا در این مدت تعداد زیادی پرواز جنگی انجام داده بود و به دلیل رشادت و لیاقتهایی که از خود بروز داده بود در بهمن ماه سال 1361 به درجه سرهنگ دومی می رسد و طی حکمی به سمت جانشین پایگاه سوم شکاری همدان منصوب شد و یک سال بعد در سال 1362 به سمت فرمانده پایگاه سوم شکاری همدان منصوب می شود و با اینکه فرمانده پایگاه بود ولی بازهم همچنان در پروازهای برون و مرزی شرکت می کرد .


روزها سپری می گردد تا اینکه در اواخر سال 63 به یاسینی خبر داده  می شود که برای سرپرستی دانشجویان خلبانی باید به پاکستان سفر نماید یاسینی مخالفت می کند ولی فرمانده نیروی هوایی اصرار دارد که باید فردی لایق و با تجربه به پاکستان سفر نماید و بالاخره یاسینی در سوم فروردین سال 1364 به همراه گروه اعزامی به عنوان سرپرست به پاکستان سفر می کند و منشا خدماتی بزرگ در این زمینه نیز می شود در همین سال یاسینی به درجه سرهنگ تمامی می رسد و یکسال دیگر نیز در پاکستان می ماند مدت زمان ماموریت یاسینی در تابستان 65 به پایان می رسد و با بازگشت به ایران به پایگاه یکم شکاری مهرآباد منتقل می شود ولی پشت میز نشستن برای عقاب آسمانهای ایران خوشایند نیست و او نمی تواند پشت میز نشستن را تحمل نماید .


بر همین اساس یاسینی در مرداد 65 به چابهار منتقل می شود و طی حکمی یاسینی از مهر ماه سال 1365 به سمت فرماندهی پایگاه دهم شکاری چابهار منصوب می شود و منشا بسیاری کارهای خیر می شود یکسال بعد یاسینی با فرماندهی تیپ شکاری مهرآباد به تهران باز       می گردد ولی این شروع خوب برای یاسینی بود چون از تاریخ پانزدهم دی ماه سال 1366 یاسینی بعد از شش سال جدایی از بوشهر به سمت فرمانده پایگاه هوایی بوشهر منصوب می شود اینار یاسینی بسیار فرصت داشت تا در پایگاه بوشهر خدمت کند و منشا خدمات بسیار در این پایگاه باشد یاسینی در بوشهر نیز پروازهای جنگی خود را ادامه می دهد .


جنگ، بیشتر از آن چیزی که پیش بینی می شد ادامه پیدا کرد و در طول این مدت شهید یاسینی حتی در موقعی که به سمت فرماندهی پایگاه هم منسوب شد، در انجام عملیات برون مرزی پیش قدم بود. در طول مدت دفاع مقدس، وی بیش از 90 پرواز عمقی به خاک عراق داشت که این تعداد عملیات برون مرزی او بود، و ماموریت های بسیاری در جبهه ها جنوب و بر روی نیروهای دشمن نیزانجام داد به طوری که بعد از تیمسار "محققی" با 2759 ساعت پرواز با هواپیمای فانتوم بیشترین پرواز را با این هواپیما داشت.


وی در سال 1369 به درجه سرتیپ دومی مفختر می شود و تا سال 1371 در بوشهر خدمت می نماید تا اینکه در اردیبهشت سال 1371 به سمت فرمانده پایگاه هوایی شیراز منصوب می گردد .
مدت فرماندهی یاسینی در شیراز کوتاه بود چون تیمسار شهید ستاری  می خواست مردی توانمند را در کنار خود داشته باشد روی همین اساس در دهم اسفند سال 1371 یاسینی ضمن ارتقا به درجه سرتیپ تمامی به سمت رئیس ستاد و معاون هماهنگ کننده نیروی هوایی منصوب می شود نمی دانم چرا ولی یاسینی برای شهادت و رسیدن به دوستان خود بی تابی می کرد .


عقربه های ساعت 30/6 صبح روز پانزدهم دی ماه سال 1373 را نشان می داد که هواپیمای جت استار حامل فرماندهان ارشد نیروی هوایی، از تهران به سمت کیش پرواز کرد تا فرماندهان در جلسه شورای هماهنگی نیروی هوایی در کیش شرکت کنند . بعداز ظهر قرار می شود که هواپیما قبل از عظیمت به تهران، در پایگاه هوایی اصفهان توقفی کوتاه نماید. ساعت 30/8 شب است همه سوار می شوند و هواپیما آماده پرواز به سمت تهران می شود و پس از دقایقی هواپیما به پرواز درمی آید. ناگهان در ساعت 42/8 شب از سوی خلبان اعلام می شود که به علت بازشدن پنجره کابین خلبان، هواپیما مجبور به فرود اضطراری می باشد. لحظاتی بعد هواپیما در حال گردش برای نشستن بر روی باند در 64 کیلومتری جنوب پایگاه اصفهان، سقوط می کند و چراغ زندگی سید علیرضا یاسینی برای همیشه خاموش می شود و او به درجه رفیع شهادت نائل می آید. ازاوسه فرزند پسر و یک دختر به یادگار مانده ولی یاد و خاطره دلاوریها و رشادت هایش، هیچگاه از ذهن مردم ایران و به خصوص پرسنل نیروی هوایی ارتش، پاک نخواهد شد.