وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

بسم رب الشهداء و الصدیقین
وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

بسم رب الشهداء و الصدیقین

اشعار سنگ مزار شهیدان

985
شهادت سرآغاز پایندگی است
نترسم زمرگی که خود زندگیست

986
شهیدان قصه پر سوز عشقند
شهیدان شمع عالم سوز عشقند
شهیدان راهیان کوی یارند
شهیدان عاشق و خونین تبارند

988
شهید آسوده و راحت بمیرد
به سوی آسمانها پر بگیرد
جدا چون گشت مرغ روحش ازجان
بسوی آسمانها پربگیرد
شهید اسطوره تقوا و دین است
ز طغیان گر کلاه و سر بگیرد
خوشا وارسته ای وقت شهادت
حسینش را چو جان در بر بگیرد

989
خدایا کن اجابت این دعایم
که باشد افتخاری از برایم
بروز حشر ای خلاق سبحان
شوم محشور با جمع شهیدان

993
شهیدان نامه ی گلگون نوشتند
شهادت نامه را با خون نوشتند
بنازم اینهمه ایمان و ایثار
بتاریخ جهان قانون نوشتند

995
آخرین درس تکامل تو به انسان دادی
جان خود در ره این درس بجانان دادی
خون خود جوهر این دفتر ایمان کردی
درس ایثار و شهادت تو به انسان دادی

998
هشدار که یارناامیدی نشوی
زنهار که غرق در پلیدی نشوی
رفتند حسینیان و گلگون کفنان
هشیار در این عرصه یزیدی نشوی

1001
بگذارید که بر خاک شهیدان گریم
سوز دل گویم و با ناله و افغان گریم
در سپیده دم آزادی و آغاز بهار
جای احمد نگرم،همره باران گریم

1004
بر خیز و ببین صحنه ایثار شهید
بر خیز و ببین نخل گهر بار شهید
گر فکر کنی شهید رفت از برما
کوته نظری، مرده مپندار شهید

1007
در دیده دل جلوه گرت می بینم
هر لحظه به شکل دگرت می بینم
هر بار که در دیده ی دل میگذری
از بار دگر خوبترت می بینم

1048

از خوان خون گذشتند صبح ظفر سواران

پیغام فتح دادندآن سوی جبهه یاران

گلگونه شهیدان ، با خون گل بشویند

تا سرخ تر نماید رخسار روزگاران

 

1050

شهیدم من که با نیروی ایمان

به حکم رهبر و فرمان یزدان

دفاع از کشور اسلام نمودم

در این ره جان خود قربان نمودم

1053

جان را نثار معشوق پروانه سان نمودند

تا شمع محفل عشق گردد بسی فروزان

بشنو از آن شهیدان (فزت و رب الکعبه)

چون از ازل ببستند بالایزال پیمان

 

1055

شهات، راهشان شد، ره دلخواهشان شد

منای سرخ سنگر، چو قربانگاهشان شد

1057

ای جوان ای کشته اسلام و دین

خون پاکت ریخته شد در راه قرآن مبین

نام نیکویت علی است و امیر

تو شهید سنگری ای پاسدار دلیر

 

1062

پاسدارم و هرگز نکنم پشت به میدان

گر سر برود من نروم از سر پیمان

1065

یا رب دلم از غم حسین محزون کن

در سینه ما محبتش افزون کن

جز مهر حسین هر آنچه باشد به دلم

خون ساز و زدیده ام بیرون کن

 

1067

آنانکه غمت بجان خریدند حسین

یکباره دل از جهان بریدند حسین

افسوس که گلگون کفنان ایران

جان داده و کربلا ندیدند حسین

1070

از بهر وطن ما ز سرو جان گذشتیم

مادر تو مکن گریه کن مرغ چمنم من

ای ملت ایران شهید وطنم من

آراسته جوانم که خونین کفنم من

 

1071

مادر هیچ مکن گریه تو درباره ی من

پیروی از ره حق است ره چاره ی من

حمد ولله که شده رخت شهادت به تنم

نور محض است کنون منزل همواره من

971
شهیدان شاهدان زنده هستند
چو خورشید جهان تابنده هستند
شهیدان گر چه رفتنداز بر ما
ولی در قلب ما پاینده هستند

972
ما که شهیدان بخون خفته ایم
با عمل خود به جهان گفته ایم
یا شرف و زندگی و افتخار
یا تن و جان را به ره حق نثار

976
پدر جان کربلا را یاد آور
حسین سر جدا را یاد آور
نشینی در کنار مرقد من
شهید نینوا را یاد آور

977
میگفت کفن به جسم پاکم نکنید
غافل ز مسیر تابناکنم نکنید
بر سینه ی آسمان حق جایم بود
خورشیدم من ،اسیر خاکم نکنید

978
شهیدان جمله کوچیدند و رفتند
چو دریایی خروشیدند و رفتند
شبی خفته میان حجله خون
ردای سرخ پوشیدند و رفتند

979
شهیدان نامه ای با رنگ خونند
ز خطر و نامه ودفتر برونند
سر آغازش بنام سرخ هابیل
ختامش راندانم چند و چوننند

980
ردائی سرخ و گلگون داشت آن یار
دلی عاشق چو مجنون داشت آن یار
شفق بر سر خی او غبطه میخورد
تو گویی ریشه در خون داشت آن یار

981
ایران یولندا من جان وردم
گله دگدی شهید اولدم قان وردم
دیون منه هیچکس آغلامایسین
یونا گورا، من اسلاما جان وردم

983
یا رب شهیدان در شهادت چه دیدند
کز ما بریده سوی تو هجرت گزیدند
در راه اسلام و یقین از جان گذشتند
پیمان سرخ خویش را با خون نوشتند

984
سرچشمه جویبار ماه است اینجا
بر غربت گل خدا گواه است اینجا
مرغان حرم بال بخون می سایند

معراج حسین و قتلگاه ایست اینجا

مامم گفت از اسلام  باید تا کنم یاری
نهادم جان به کف دل را چو با حق آشنا کردم

941
شکفته گلشن قرآن به سینه جانها
دمیده تا بدم ما دم بهار شهید
زخاک زاده شدم من چه دانم از اسرار
قلم شسکت چو بنوشت اعتبار شهید

944
در عرصه عشق سبز پوشت دیدم
در پهنه رزم سخت کوشت دیدم
سردار بسیج عاشقان در شب وصل
همسنگ یلان جرعه نوشت دیدم

947
من آن شمعم که خاکستر ندارم
شهید مکتبم پیکر ندارم

948
دوست دارم تشنه لب باشم به هنگام شهادت
جرعه ای نوشم ز دست ساقی کوثر بمیرم
دوست دارم چهره ی مهدی زهرا را ببینم
با تبسم بر در آن حجت اکبر بمیرم

949
خون شد دلم خدایا رحمی نما بحالم
از دوری رفیقان آشفته شد خیالم
همچون پرنده عاشق پرواز عشق من بود
اندر غم شهیدان بشکست هر دو بالم

950
حسین ما امین عاشقان بود
زعشق حق دلش آتشفشان بود
تمنای وصال دوست میکرد
شهادت از جبین او عیان بود

951
ردائی سرخ و گلگون داشت آن یار
دلی عاشق چو مجنون داشت آن یار
شفق بر سرخی او غبطه می خورد
تو گویی ریشه در خون داشت آن یار

955
عزیزانم سر و جانم براه حق فدا کردم
به حق پیوستم و خود را از نا حقها جدا کردم
امامم گفت از اسلام  باید تا کنم یاری
نهادم جان به کف دل را چو با حق آشنا کردم

957
نمیخواهم به ناکامی در این بستر بمیرم من
که باید بر فراز برترین سنگر بمیرم من
میان بستری از خون خصم و خاک ایرانم
به پیکاری زهر پیکار خونین تر بمیرم من


958
شهادت افتخارت بود مسعود
سعادت هم که یارت بود مسعود
قدم درراه مولایت نهادی
حسین اندر کنارت بود مسعود

این است تمام آرزویم
سازش نکنید با عدویم
828
خصم زبون چو روح از من گرفت
مولایم سرم به دامن گرفت

829
درعرصه گاه ایثار آواز خون چو خواندیم
درسنگر شهادت چه با افتخار ماندیم

830
گلگون کفنان راه رهبر مائیم
بگذشته زجان بی تن و سرمائیم

831
از آتش جنگ گر چه در تاب و تبیم
غم نیست که ما جمله شهادت طلبیم

833
آتش که مرا شناخت کامل
یکدم نشود زجنگ غافل

834
آنکس که زمن گرفته الگو
پر شور به جبهه می کند رو

835
آنانکه مرا بیاد دارند
رو بر هدف جهاد دارند

837
آنانکه کنند یاد ما را
خالی نکنند جبهه ها را

838
این است تمام آرزویم
سازش نکنید با عدویم

839
درس از من و این قیام گیرید

از دشمنان انتقام گیرید

رسالت عاشورا پیام مکتب ما
لبیک یا امام است همیشه بر لب ما
815
در سینه ما ریا نباشد
جز حسرت کربلا نباشد

816
بخون رنگین اگر شد پیکر من
بدارا حق سلامت رهبر من

818
نمی خواهم که نامم را بدانند
شهید راه اسلامم بخوانند

821
خاکیان را درحریم پاک آنان راه نیست
در جوار خالق یکتا مکان دارد شهید

823
دلم چون با حسینم خورده پیوند
حسین آسا زدم بر مرگ لبخند

823
نماز در دریای خون بر پا نمودند
سجده بسوی خاک کربلا نمودند

824
شهید پاره پاره پیکرم من
غلام جان نثار رهبرم من

825
رسالت عاشورا پیام مکتب ما
لبیک یا امام است همیشه بر لب ما

826
اگر به دریای خون چنین معطر گشتیم
ما از فرات آمدیم ، از علقمه برگشتیم

827
جان گرانبها را تا که بحق سپردیم
اگر چه غرق خونیم ولی هرگز نمردیم


بافرماندهان(شهید حبیب الله شمایلی)

قائم مقام فرمانده لشکر7ولی عصر(عج)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)


سال 1333 ه ش در بهبهان دیده به جهان گشود. پدر و مادرش دلباخته قرآن بودند و شیفته حضرت رسول (ص) وائمه اطهار، از این رو دیانت و متانت از وجود حبیب الله می بارید. از کودکی فردی صمیمی، صادق، پایبند به احکام الهی بود .
در مراسم مذهبی حضور می یافت تا با شخصیت پیامبران و ائمه آشنا شود و راه آینده اش را تعیین نماید.
تحصیلاتش را در بهبهان گذراند و کارمند بانک ملی شد.
درد دین داشت , در مقابل جفاهای نابکاران و ستم پیشگان بر مردم و شکستن حرمت و قداست دین و دینداران ,احساس مسئولیت می کرد، از این بابت با قیام خونرنگ و رهایی بخش خمینی بت شکن همراه او شد تا یکی از سربازان آرمانش باشد. او در این طریق پر فراز و فرود, چنان دل سپرد که چون صنوبری مقاوم از هیچ تند بادی نلرزید.
یعنی ما را سری است با تو که اگر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود بر آن سریم با توجه به تجاربی که در دوره خدمت سربازی به دست آورده بود, از نخسین روز تجاوز دشمن بعثی به سرزمین مقدس ایران اسلامی تا روزی که به شهادت رسید لحظه ای آرام نگرفت. ابتدای جنگ شش ماه در کنار نیروهای ارتش به عنوان نیروی احتیاط حضور داشت و بعد از آن به رزمندگان بسیج و سپاه پیوست.
هرنقطه از جبهه های جنگ که کار مشکل می شد یا نیاز به از خودگذشتگی داشت,او آنجا حاضر بود؛از جبهه شوش که همرزمی توانا برای سردار شهید دکتر مجید بقایی و همرزم شهید ش ,درویش و بهروزی بود و سختی ها و جراحتها یی که به جان خرید, و یا درعملیات طریق القدس , فتح المبین , بیت المقدس، رمضان، والفجر مقدماتی، کربلای 4و 5 که همه گویای رزم بی امان آن سردار ملی وشیر جبهه ها بود.
در فتح المبین و بیت المقدس فرمانده محورعملیاتی بود و در رمضان معاون فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب(ع) , بعد از آن مسئولیت فرماندهی طرح و عملیات و قائم مقام فرماندهی تیپ امام حسن (ع) را پذیرفت.
مدتی بعد به سمت قائم مقام فرماندهی لشکر هفت ولیعصر (عج) منصوب شد.
حبیب اله, زندگی در کنار بسیجیان و در سختی ها را دوست داشت .او از بلا جویان عاشقی بود که بارها با پیکری مجروح , دلی بزرگ و دریایی ,بستر آرام شهر را رها می کرد و عصا زنان در منطقه جنگی حضور می یافت تا آرامش واقعی خود را در جمع بهترین بندگان خدا در جبهه ها بیابد .
بعد از عملیات خیبر به شدت داغدار شد , نه تنها داغ شهادت برادر را دید که یاران حماسه سازی چون خداداد اندامی؛ مجید آبرومند وسعید موسویان نیز اورا تنها گذاشتند . این مشکلات کم ترین خللی در اراده او ایجاد نکرد و با عزمی جدی تر در راه پاسداری از اسلام ناب محمدی تلاشش را دوچندان کرد.
سر انجام این سردار با شهامت واسطوره ایی در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید تا پس از سالها تلاش ومجاهدت ,پادا زحماتش را از معبودش بگیرد.
حبیب الله شمایلی درفرازی از وصیت نامه اش می نویسد:
چون هدف بزرگ و مسئولیتی که بدوش امت ما افتاده و انتظاری که محرومان دنیا از انقلاب ما دارند ,عظیم می باشد، سختی ، دوری، کمبود، نارسایی و سایر عوامل؛ طبیعی بوده و ما باید صبر و استقامت را از رسول ا...و امامان معصوم آموخته؛ زیرا آنان به وعده خداوند ایمان و یقین کامل داشته اند.
خداوندا انقلاب ما را تا پیوند آن با انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) مستدام بدار.
منبع:پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثارگران اهواز,مصاحبه با خانواده ودوستان شهید