وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

بسم رب الشهداء و الصدیقین
وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

بسم رب الشهداء و الصدیقین

نامه ای به یک شهید

بسم رب الشهدا و الصدیقین

ای شهید!

تو رفتی و ماندگان را با کوله باری از مسئولیت ها تنها گذاشتی. شاید روزی که روز وصل تو به خداوند بود، با خودت این فکر را کردی که من می روم تا بعد از من باشند کسانی که را هم را ادامه دهند. باشند کسانی که خون سرخم را که برای سربلندی و افتخار ملتم دادم، پایمال نکنند. اما ای شهید! حال کجایی تا ببینی که خون سرخ تو، همان خونی که با افتخار برای عزت کشورت دادی، دارد نادیده گرفته می شود.

شهدا

عده ای از افراد این سرزمین، که خود ادعای حضور در دوران جنگ و دفاع مقدس و همچنین ادعای مردی و مردانگی را دارند، با ذلت تمام که از نظر خودشان اوج عزت است، دست به سمت کسانی دراز کرده اند، که در دوران جنگ، تمام کشورها را برضد ایران مجهز کرد. همان کشوری که امروز از دولتی حمایت می کند که خاخام های یهودیشان یا بهتر است بگویم شیاطین دینشان حکم قتل کودکان و زنان بی گناهی را صادر می کنند که جز دفاع از سرزمینشان، چیز دیگری نمی خواهند. همان کشوری که امروز از دولتی حمایت می کند که صدها نفر از شیعیان را بی هیچ گناهی قتل عام می کند.

آری ای شهید! من و امثال من به وجود افرادی چون تو افتخار می کنیم. شاید من فرزند شهید یا جانباز و یا آزاده نباشم، اما به حرمت خون تو در مدرسه ای درس می خوانم که نام زیبای شاهد در کنار اسم نورانی خانم حضرت زینب(س) نهاده شده است. همان بانوی بزرگواری که با تمام سختی ها، تن به ذلت ندادند. به عنوان یک دانش آموز بسیجی، به تو قول می دهم که در فرداهای مملکتم، افتخار بیافرینم. و جز افرادی نباشم که از خون پاک شهدا به نفع خویش پلکان می زنند و پله پله آرمان های مقدس شهیدان را زیر پامی گذارند و وقتی به پله های آخرین می رسند، بسیار خوشحال می شوند. اما آن قدر دنیا بین و کوته فکرند که نمی فهمند آن پله بر روی نیش مار قرار دارد.

در آن هنگام است که آنان از تمام پله ها یکی یکی نزول کرده و دستشان برای تمامی مهره های بازی و نظاره کنندگان رو می شود. در این وقت افرادی که گول ظاهر را خورده بودند، از آنها جدا می شوند. و در عوض این انسان های بد سرشت با کسانی هم بازی می شوند که قبلا صورتشان را در این باتلاق لجنی کرده بودند.

اما ای شهید تو ناراحت نباش. زیرا در کنار این عده که حتی به خود نیز رحم نمی کنند، کسانی هم هستند که روز و شب از خداوند طلب می کنند تا پاسدار خون شما باشند. همان هایی که در این 30سال ثابت کردند که ما می توانیم. چون الگوهایی مثل شما داریم. و چون دست رهبری فرزانه و قدرتمند و خداترس و دشمن نترس، مانند حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی)، بر روی سر این مردم سایه افکنده است.

به امید روزی که تو و دوستانت شاهد این باشید که همه افراد این مملکت راهتان را با سربلندی ادامه می دهند. همانانی که انشاءالله در زمان ظهور مولایمان امام عصر(عج) در کنار شما باشند.

 

نویسنده :محیا ایرجی، 17ساله، شهریار

نامه ای به دایی عزیزم شهید نعمت الله مؤیدی

سلام بر تو دایی عزیزتر ازجانم 

 

سلام بر تو که جان گرامی ات را در راه خدا و عشق به دین و وطن ، بی درنگ فدا نمودی .

درود بر تو که دل از همه رنگهای دنیایی بگسستی و سوار بر اسب راهوار هدایت در جاده ی نور به سوی معبود شتافتی بدون آنکه لحظه ای تردید به دل راه دهی .

ستاره ای شدی در آسمان و درخشیدی ، و راهنمائی برای شبگردان گم کرده راه ...

با خون پاکت ، زیبائی ها آفریدی و نقش عشق و معرفت را با سیطره بر هستی ، در صفحه روزگار ترسیم کردی ...

و شیطان با همه مکر و حیله و نفوذش در برابر تو زانو زد ...

 نمیدانم چطور و ازکجاشروع کنم.اماهمین رامیدانم که دل تنگی ات آن قدر آزارم می دهد که نمیدانم شکایت دل تنگی هایم را به که ببرم

میدانم که هنوز در راه خدا به جهاد خود ادامه می دهید و میدانم که شما زنده اید و این ما هستیم که مرده ایم و در دنیای مادیات غرق شده ایم ...

هنوز تصویر شماست که بر لوح دلها حک شده و مایه دلگرمی ، امید و نیروی جهادگران خدا جو ، عاشقان ولایت ، عدالت پیشگان راه هدایت ، و خدمتگزاران این ملت می باشد.

بزرگی می گفت شهدا مانند شیشه عطری می مانند که با شکستن قفس ،و عروج ، عطرشان فضای هستی را پر می نماید و آنگاه همگان به گوهر وجودشان و زیبائی راهشان پی خواهند برد .

بعضی هنگام جسورانه و ساده لوحانه از خدای خود شهادت را درخواست کردیم و بارها گفتیم اللهم الرزقنا توفیق الشهادة ... اما لحظه ای بر اعمال خود اندیشه نکردیم و اندکی به راهی که شما پیموده اید فکر نکردیم و مثل همیشه با راحت طلبی و بدون تلاش ، بهترین ها را از خدا خواستیم ...

از خاطرات خوانده و شنیده و از سرگذشت برجای مانده شما ، دانستم که چگونه در مقابل آتش و پولاد و اهریمن سینه سپر کردید و با خون خود ، خاک مذلت بر سر شیطان صفتان ریختید ...

با همه شجاعت و رشادت و دلاوری ؛ تواضع و فروتنی تنها بخشی از صفات والای شماست .

ای عزیزان و مقربان درگاه الهی ، وای به حال روزی که شما ، ما را فراموش کنید و به حال خودمان واگذارید ؛ هر چند ما نه تنها شما را بلکه خود را نیز فراموش کرده ایم ...

آگاهید که گریه هایم در گلزار شما ، برای تیره روزی ، سرگردانی و گمراهی خودم بوده وگرنه شما که عند ربهم یرزقونید و ما جیره خواران شما ...

آگاهم که سعادت اعتراف و جیره خواری را نیز از استمدادها و عهد های با شما ، هنگام تحویل سال در پاک ترین سرزمینها که خون شما بدان آغشته گردیده و مطهر شده ، یافته ام ...

خوب میدانم که هرگاه دست یاری به سویتان دراز کردم دست رد به سینه ام نزدید و هرگز فراموش نمی کنم که چگونه با پرتو نور خود ، بر دل ظلمت زده ام ، تاثیری شگرف و تحولی عظیم ، بر زندگی ام داشتید .

کوتاهی کردم ... فریب خوردم ... فراموش کردم ...

شهدا به خدا شرمنده ایم ...

ای رهپویان راه انبیاء و اولیاء الهی و ای خونین بالان راه خدائی

                                                                      التماس دعا...