وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

بسم رب الشهداء و الصدیقین
وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

وب لاگ شهید نعمت الله مؤیدی

بسم رب الشهداء و الصدیقین

سلام مرا به حضرت زهرا برسان

حس عجیبی داشت،  انگار می دونست این دفعه برگشتنی نیست!
اضطراب داشت که چه جوری با مادر خداحافظی کنه...
با خودش می گفت: «یعنی الان چی می خواد بگه، من که طاقت ندارم بشنوم...»
فکر می کرد الان قراره بشنوه که پسرم زود برگرد! من رو تنها نذار و زود به زود بهم زنگ بزن و...
بالاخره دلش رو زد به دریا و رفت جلو،   دست مادر رو بوسید و از زیر قرآن ردش کرد...
منتظر شنیدن شد که یه دفعه مادر گفت:
"خداحافظ پسرم، سلام من رو به حضرت زهرا(س)برسون"

شنیدم موقع نگاه آخر زیر لب میگفت:یا زهرا (س)مادر من رو هم در زمره ی مادران شهدا قرار بده...

 https://lh4.googleusercontent.com/-Acd51spGuCk/TsUd_-z7DbI/AAAAAAAAAwM/rrXKIGAj3n8/h301/41.jpg

http://sabokbalanzh.loxblog.com


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد